طی سالها 1348 تا 1352 دانشجوی ریاضی و آمار دانشگاه شیراز بودم.
آن موقع دکتر جواد بهبودیان رئیس گروه ریاضی و آمار و در عین حال استاد راهنمای من بود. برای کارهای اداری ثبت نام رفته بودم پیش ایشان. درس آمار شماره سیصد و فلان را با خودش داشتم و می دانست که B شده ام. تأکیدش روی درس های تخصصی بود.
پرسید جبر خطی را چند شدی؟
گفتم: B
پرسید : فلان درس
گفتم: B
پرسید: کامپلکس نامبرز را چند شدی؟
گفتم: A
دکتربهبودیان در حالی که با تعجب از بالای عینک نزدیک بینش به من نگاه می کرد، گفت: A !!؟؟

چون می دانست کلی D دارم. فقط یک F داشتم ولی کلی D داشتم. اون موقع در دانشگاه شیراز کمتر از 12، F و رد بود. از 12 تا قبل از 14 D و قبول بود. ولی باید معدلت 14 به بالا می شد تا فارغ التحصیل بشوی.
چیزی که نمی دانست این بود که از شروع ترم تصمیم گرفته بودم کار کنم. برنامه داشته باشم و به همه کارهایی که می خواستم برسم و رسیده بودم.
این نحوه ی اِ گفتن دکتر بهبودیان تمام خستگی مرا از بین برد. خیلی کیف کردم. هیچ موقع آن لحظه از یادم نمی رود.